به گزارش شهرآرانیوز، شعرهای کتاب تازه لیلا کردبچه که با نام «آواز آن پرنده که زن بود» بهتازگی منتشر شده است، جهان کلماتی سوگوار و شادمان برای رفتن و مرور ماندن است.
شاعر در شعرهایش میان دو راهی خانه یا حسوحالی که دارد و خانه یا حسوحالی که میتواند داشته باشد در رفت و آمد است. او گاهی خودش را خشمگین در آینه میبیند و گاهی آن خشم با به یاد آمدن خاطرهای خوش کمی تسکین پیدا میکند. گاهی چای صبحانه تلخ میشود و گاهی شیرینی چای صبحانه به خاطرهای خوش باز میگردد.
«آن پرنده که زن بود» به دو فصل «تشییعِ دستِ چپ» و «زنی با اینهمه زخمِ عمیق» تقسیم شده اشت. فصلهایی سرشار از زنانگی که شاعر روایتگر جهانی زنانه است، جهانی که برای او از کودکی که دختربچهای بوده تا امروز که احساسهای مادرانه دارد ادامه دارد. او در فصل اول چیزی را روایت میکند که خودش آن را «واخستگی» میگوید: شعرهای کتاب تازه لیلا کردبچه که با نام «آواز آن پرنده که زن بود» بهتازگی منتشر شده است، جهان کلماتی سوگوار و شادمان برای رفتن و مرور ماندن است.
شاعر در شعرهایش میان دو راهی خانه یا حسوحالی که دارد و خانه یا حسوحالی که میتواند داشته باشد در رفت و آمد است. او گاهی خودش را خشمگین در آینه میبیند و گاهی آن خشم با به یاد آمدن خاطرهای خوش کمی تسکین پیدا میکند. گاهی چای صبحانه تلخ میشود و گاهی شیرینی چای صبحانه به خاطرهای خوش باز میگردد.
«آن پرنده که زن بود» به دو فصل «تشییعِ دستِ چپ» و «زنی با اینهمه زخمِ عمیق» تقسیم شده اشت. فصلهایی سرشار از زنانگی که شاعر روایتگر جهانی زنانه است، جهانی که برای او از کودکی که دختربچهای بوده تا امروز که احساسهای مادرانه دارد ادامه دارد. او در فصل اول چیزی را روایت میکند که خودش آن را «واخستگی» میگوید:«يک روز کفشهاي مهمتري ميپوشم/ و فراموش ميکنم/ که روزي برداشتن گامهاي کوچک حتي/ سختتر از برداشتن سيگارهاي پدر/ در پانزدهسالگي بودهاست/ يک روز/ دستهاي وقفِ آشپزخانهام/ به دستگيره در ميرسند/ و ميروم/ کارهاي مهمتري يادشان بدهم/ يک روز/ باورم نميشود که زماني/ به اندوه/ مثل گريههاي فروخورده،/ به شب/ مثل گريههاي فروخورده،/ به تو داشتهام/ واخستگي...»
فضای رفتن و یا تصمیم برای رفتن در شعرهای مختلف و بهویژه فصل اول کتاب با چمدان به عنوان نمادی برای ترک کردن یا ترک شدن به شکلهای مختلف تکرار میشود و شاعر این حس را در چند شعر بیان کرده است و انگار در هر شعر ماجرای رفتن را زاویه دیگری نگاه کرده است.
«سفر/ تنها سه حرفِ کوچک و ساده است،/ چمدان/ گوش سنگيني که از اين حرفها پُر است/ و قطاري که دور ميشود...» یا «... و آن چمدان چرم نارنجي/ و آن جمله بيرحم صورتي بر آينه/ در گلويم گريه ميکنند...».
گاهی شعرها فضایی سودازده را روایت میکنند، فضای که خیال و خاطره و واقعیت درهم تنیده میشود و گاه شاعر میخواهد جنونش را از تمام آدمها پنهان کند، جنونی که به شکل کلمه و تصویر در میآید و به شعرهایی خواندنی این کتاب بدل میشوند.
«هر صبح/ اضافه بالهايم را در آينه ميچينم/ و به زندگي ميان آدمها برميگردم/ در خيابان/ در مترو/ در اداره/ هيچکس به چيزي شک نميکند.»
یا در شعری دیگر مینویسد؛
بايد آسمان را فراموش کنم اما/ منقارِ پرندهاي در حافظهام بازمانده است/ که نميگذارد به چيزِ ديگري فکر کنم/ نميتوانم/ نميتوانم آوازش را نشان کسي بدهم/ و اميدوارم لااقل تو بفهمي/ اندوهِ آن پرنده غمگين دارد با من چه ميکند...»
میان شعرهای فصل اول و دوم کتاب حس و حالهای مشترکی وجود دارد اما در یک نگاه میتوان به این نتیجه رسید که شعرهای فصل دوم کتاب را شاعر در جهان وسیعتری تعریف کرده است و از آن حس و حال شخصی فصل اول دوره شده است و شعرها جهان حسی نسبتا متفاوتی با هم دارند.
مجموعه شعر «آواز آن پرنده که زن بود» در این جهان شلوغ شعر معاصر، مجموعه شعری ارزشمند و خواندنی است و در ادامه همان مسیری است که سالها کردبچه در جهان شعریاش تعریف کرده است و به یکی از نامهای قابل اعتنا شعر امروز بدل شده است.
این کتاب را نشر واج که ناشر تخصصی شعر و ادبیات است را امسال در ۹۶ صفحه منتشر و روانه بازار کرده است.